زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
روى دیـوارِ خـرابه نقـش غربت میکنم ناخوشیها را عزیزم! با تو قسمت میکنم نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب اینچـنـین هـسـتم ولى بابا قـناعت میکنم بعدِ هردشنام از خولى و زجر و حرمله مینشینم گوشهاى با عمه صحبت میکنم دستِ دخترها که در دستِ پدرها میشود در خودم سر میبرم،با خویش خلوت میکنم دخـتران شـام با من بـیوفـایـى میکـنـند هر چقدر هم که به آنها من محبت میکنم از تو دلگیرم پدر، من را ندیده رفـتهاى لکنت من را ببخش بابا، جسارت میکنم |